رکسانا
رمان
درباره وبلاگ


سلام به وبلاگ خودتون خوش امدید.امیدوارم از این وب خوشتون بیاد!

پيوندها
مدل لباس مجلسی
البرز دانلود
نوجوان ایرانی love for always
paydar ta payedar
dost
شاه ماهی
love(وب خودم)
مجموعه داستان های متفاوت
ردیاب خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان رمان و آدرس eshgheroman.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 189
بازدید هفته : 205
بازدید ماه : 196
بازدید کل : 39647
تعداد مطالب : 102
تعداد نظرات : 57
تعداد آنلاین : 1



نويسندگان
mozhgan

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
یک شنبه 11 تير 1391برچسب:, :: 11:56 :: نويسنده : mozhgan

مانی- میخواین بریم کوه؟!الان هم وسعت هفته است، پرنده تو کوه پر نمیزنه!
دوباره رکسانا زد زیره خنده و گفت:
-منظورم یه جایی یه که بتونیم بشینیم و حرف بزنیم!
مانی- خوب سه تا چارپایه م باخدمون میبریم اون بالا!چطوره؟
این دفعه من هم زدم زیر خنده!خودش که اصلا نمیخندید!رکسانا که دیگه حالا اصلا جلوی خودش رو نمیگرفت و همش داشت میخندید و با خنده حرف میزد!
رکسانا- همینجاها جایی نیس؟
مانی- بیست سوالی؟!خوب!اینجا که منظور نظر شو ماست، میشه بفرمائید که داخل شهره یا خارج از شهر؟ یعنی آب و آبادی داره یا خیر؟! درضمن وقتش که شد یه راهنمائی م بفرمائید!
رکسانا- منظورم یه کافی شاپی، چیزیه!
مانی- من که کافی شاپی که تو اون خیابون و سه تا چهار راه بالاتر و هفت هشت تا کوچه پایین تره رو نمیشناسم! تا حالا پامو اونجا نذاشتم و از این به بعد نمیذارم! مگه اینکه به زور منو ببرن وگر نه خودم تنهایی نامیرم!این از من!
-حالا موضوع اینقدر مهمه رکسانا خانم؟
رکسانا که سعی میکرد جلوی خندش رو بگیر گفت:
-خیلی مهم هامون خان!
-پس بفرمائید سوار شین.
داره عقب رو براش وکردم و نشست و خودمم رفتم سوار شدم و مانی نشست.
-کجا بریم مانی؟
مانی- من که گفتم اینجا هارو بلد نیستم!دنده عقب بگیر برو تو اصلی.
از رو پول اومدم تو خیابون و رفتم طرف خیابون اصلی و پیچیدم بالا
-خوب!
مانی- خوب چی؟
-کجاس دیگه؟!
مانی- من که نرفتم تاحالا!دومین چهار راه دست چپ!
پیچیدم همون خیابون که مانی گفت و رفتم جلو و پرسیدم:
-کجاس؟
مانی- چرا همش از من میپرسی؟!جلو اون خونه نگاه دار!
یجا پارک کردم و سه تایی پیاده شدیم و به مانی گفتم:
-اینجا که کافی شاپ نیس!
مانی- آره ولی قراره چند ساله دیگه یکی اینجا بسازن!
-الان وقت شوخی یه؟
مانی- برو جلو همون خونه هه زنگ بزن دیگه!
-اون خونه؟
مانی- آره بابا!
رفتیم جلو یه خونه و وایسادیم و یه نگاه به مانی کردم و زنگش رو زدم.یه مردی آیفون رو جواب داد. از این آیفون تصویری ا بود. گوشی ش رو ورداشت و گفت:
-سلام آقا مانی! بفرمائین!
بعد دارو وا کرد یه نگاه به مانی کردمو گفتم:
-هیچ کس تورو هیچ جا نمیشناسه!

 

مانی_ بده حالا کارت رو راه انداختم؟

رکسانا خندید و ماهام کنار وایستادیم تا اول اون رفت تو و بعدشم من و مانی. یه خونه بزرگ بود با یه حیاط پرگل و با. صفا تو یه خونه رو خیلی قشنگ و شیک درست کرده بودن و میزو صندلی چیده بودن. توشم پر بود از دختر و پسرا موزیک قشنگ م پخش میشد. تا وارد شدیم یه دختر خانم که گویا اونجا گارسن بود اومد جلو و با مانی سلام و علیک و احوالپرسی کرد و ماها رو برد سر یه میز و سه تایی نشستیم و سه تا نسکافه سفارش دادیم که رکسانا دور و ورش رو نگاه کرد و گفت

_فکر نمی کردم یه همچین جاهایی م وجود داشته باشه!

مانی- منم فکر نمی کردم همینجوری الکی این خونه رو نشون دادم ولی از اونجا که بخت این هامون مثل تیر چراغ برق بلنده و دلشم پاکه زد کافی شاپ از کار در اومد

رکسانا خندید و گفت

 دقیقا همونجور هستین که در مورد شما بهم گفته بودن
مانی_ببخشین در مورد من چیا به شما گفتن؟
رکسانا- اینکه شوخ و سرزنده این کمی ام . . .
مانی_ دیگه بقیه ش رو کاری نداشته باشین ! یعنی بقیه ش بی اهمیته
رکسانا زد زیر خنده و بقیه حرفش رو نگفت
مانی_ ببخشین در مورد این هامون چی گفتن؟
رکسانا_ جدی و یه خرده م . . .
بازم بقیه حرفش رو نگفت که مانی شروع کرد  

-یه خرده نه و خیلی بد اخلاق! دارای یه طبیعت بی جان! در واقع تشکیل شده از چهار استخوان و سی چهل کیلو ماهیچه که یه روح بی جان مثل اجر قزاقی احاطه اش کرده!
رکسانا که می خندید گفت
نه به خدا ! اونطوری بهم درمورد ایشون نگفتن
مانی_خانم باوربفرمائین این بشر یه خصوصیات اخلاقی داره که تو تیر آهن پیدا نمی شه ! انقدر این پسر خشک و بی روحه که اگه صد سال تو جنگلای شمال بکاریمش، یه برگ ازش سبز نمی شه هیزم خشک پیش این گل همیشه اخلاق چی براتون بگم که باور کنین؟! هنر پیشه مرد مورد علاقه اش آرنولده ! هنر پیشه زن موردعلاقه اش اون  بهاره.از پیرزنه س که همیشه تو نقشای جادوگر بازی میکنه! رنگ مورد علاقه اش سورمه ای مایل به سیاهه! ماشین اسپرت ! ش بنز خاوره !فیلم  فقط فیلمای جنگی و بکش بکش! غذای مورد علاقه ش که همیشه تو رستورانا سفارش می ده

کباب قفقازیه!الانم جلو شما ملاحظه کرد و نسکافه سفارش داد!اگه شما نبودین الان اینجا نون چایی سفارش می داد!شما نمی دونین من از دست این چی می کشم!
رکسانا می خندید و اون می گفت
مانی _به خدا انگار صد ساله که شما رو می شناسم رکسانا خانم !
خیلی ممنون رکسانا-
مانی_ ببخشین ، شما غیر از خودتون خواهر دیگه م دارین؟
رکسانا-نه ندارم
مانی _ خدا شما رو به پدر و مادرتون ببخشه.
رکسانا _ مرسی
 مانی- داشتم می گفتم ، گل مورد علاقه ش میخکه ! باور میکنین؟
 رکسانا - جدی ؟! اتفاقا منم از میخک خوشم می آد

یعنی در واقع مانی_ همیشه بهش می گم یعنی یه ساعت پیش بهش می گفتم که پسر ، تنها چیزی که حیات ترو به این دنیا متصل کرده همین علاقه به گل میخکه! چقدر این گل میخک زیبا و قشنگه ! من همیشه صبح به صبح می رم

در این گلفروشی آ و این گلای میخک رو نگاه می کنم.واقعا شاهکاره طبیعته.میشه گفت از گل خرزهره م خوشبو تره!

یه چپ چپ بهش نگاه کردم و به رکسانا گفتم:

. حتما موضوع خیلی مهمی یه که خواستین اینجا در موردش حرف بزنیم! خب بهتره صحبت مون رو شروع کنیم

حالا زیادم مهم نبود ،مهم نیست! مانی_ مهم اینه که ما سه تایی خوش و خرم اینجائیم

تو همین موقع دختر خانم برامون نسکافه ها رو آورد و گذاشت جلومون و بعدش یه مرد که انگار صاحب اونجا بود اومد و با مانی یه سلام و احوالپرسی گرم کرد و یه کاغذ که چند تا شماره روش بود داد بهش و گفت

 آقا مانی اینا رو چند تا از بچه ها دادن که بدم به شما.
مانی زود ازش گرفت و گذاشت جیبش و وقتی یارو رفت به رکسانا گفت

_ خدا حفظشون کنه چقد این رفقا لطف دارنشماره می دن که بهشون زنگ بزنم تا از حال هم با خبر بشیم.خدا حفظشون کنه.داشتم می گفتم خواننده مورد علاقه ش ام کلثومه !این نوارش رو میذاره همچین ازش لذت می بره که نگو.
با پا زدم به پاش و رو به رکسانا گفتم
 ما سراپا گوش هستیم رکسانا خانم -
یه خرده نسکافه خورد و گفت:
تون براتون پیغام آوردم من از طرف عمه
 -عمه مون؟
سرش رو تکون داد که گفتم:
حدس زدم شما ماها رو اشتباه گرفتین ! ما اصلا عمه نداریم
رکسانا - دارین چرا
-رکسانا خانم پدرای ما اصلا خواهر نداشتن!

مانی_هامون جون حالا عجله نکن! ادم وقتی یه عمه مفت پیدا می کنه که نمیندازدش دور! یه عمه یه گوشه باشه ! جای کسی رو که تنگ نکرده ! چه اشکالی داره؟ببخشید رکسانا خانم ، شما که اطلاعات وسیع و جامعی از شجره نامه ما داریدمی شه بفرمائین آیا ما دختر عمه داریم یا خیر؟

رکسانا _ تقریبا
یعنی چی ؟ مگه ادم می شه تقریبا دختر عمه داشته باشه؟ مانی_
رکسانا _ آخه چه جوری براتون بگم ؟!

 مانی_ خودم فهمیدم وقتی آدم بعد بیست و هفت هشت سال یه عمه پیدا می کنه ، این عمه می شه یه عمه

تقریبی خب دخترشم می شه یه دختر عمه تقریبی دیگه ! حالا بفرمائین ما چند عمه و دختر عمه تقریبی داریم؟ در

ضمن ایا ما پسر عمه وشوهر عمه هم داریم؟در صورت وجود پسر عمه او غیرتی است یا بی غیرت؟یعنی روی خواهرش تعصب خاصی دارد یا خیر؟هر پاسخ صحیح 1 نمره
 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: